بچه هائی که بچه نیستند

بچه هائی که بچه نیستند

دسته بندی : <-PostCategory->

 قاب دوم:
همه شون با هم ميان تو اتاق...قدو نيم قد!...ميگم چه خبر شده دخترا؟! ميگن سوال داريم! ياد دخترك روز قبل مي افتم!...بفرماييد... هي به هم نگاه مي كنند و مي خندند...درگوشي حرف ميزنند و باز ريز ريز مي خندند!

-خب خنده ها كه تموم شد بگين...منتظرم! -ببخشيد ميشه از پسرا برامون بگين!
(آمادگي اين سوالو نداشتم) مثلا چي بگم؟!
-مثلا از رابطه ما با اونا!
(سعي مي كنم بحثو عوض كنم) خب اسماتونو بگين چند سالتونه؟ چيكارا ميكنين؟!

(يكي يكي ميگن...ماكزيمم سنشون اول راهنماييه!...غالبشون چهارم دبستانند)
-بگين ديگه...از پسرا برامون بگين اشكالي داره باهاشون دوست باشيم اشكالي داره باهاشون بيرون بريم اشكالي داره عاشقشون بشيم؟!
(حال خوبي ندارم...اون قدر زيركند كه كوچكترين عكس العملمو ثبت و ضبط مي كنند)
-اول بايد به سوالاي من جواب بدين تا من به سوالاتتون جواب بدم...
(شروع مي كنم...از خواستن هاشون داشته هاشون نداشته هاشون كمبودهاشون علاقه هاشون و ...)
-ببخشيد خانوم پسرا خيلي بي تربيتند...(شروع ميكنه به بيان اونچه كه نبايد بگه)
-خب اگه بي تربيتند پس تكليفشون روشنه ديگه...چرا مي خواين باهاشون دوست بشين؟!
-آخه مارو خوب درك مي كنند!
(بهشون چندتا برگه ميدم وچندتا سوال...برين اينارو جواب بدين و بيارين...مي خوام بحثو از جاي ديگه اي براشون شروع كنم ميگم برين خوب فكر كنين و جوابارو برام بيارين ،هنوزيك ساعت نشده با جوابا برمي گردند!)

قاب سوم:
دارم گزارش يه برنامه رو مي نويسم كه چندنفري وارد ميشن!
فرصتم خيلي كمه بايد گزارشو تحويل بدم بهشون ميگم برين سركلاستون بعدا...ميگن ما كلاس نداريم بيكاريم!
ميگم اما من كار دارم باشه براي بعد...ميگن فقط يه سوال...ميشه بگين عاقبت ارتباط با پسرا چيه؟!!
ميگم نظر خودتون چيه؟ يكيشون ميگه بدبختي و بيچارگي(اين يكي كلاس سوم دبستانه!)
ميگم چرا بدبختي؟!! يكي ديگه ميگه آخه اونا با احساسات ما بازي مي كنند!...
براشون پنج دقيقه حرف مي زنم...بهشون وعده ميدم براشون جلسات بحث آزاد بذارم تا با هم حرف بزنيم!
ميرن...

قاب چهارم:
تو جمع برنامه سازان گروه كودكم...بي تعارف بهشون ميگم برين مخاطب شناسيتونو تقويت كنين،
شمارو به خدايي كه مي پرستيد براي بچه هاي امروز برنامه اي نسازيد كه بهشون ياد بده چطوري مسواك بزنند!!...... برين به داد اين نسلي برسين كه اون قدر رها شده كه بلوغ هاي زود رس داره از پا درش مياره!


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: <-TagName->
نویسنده: علی | 13 / 2 / 1398برچسب:, - 11:50 بعد از ظهر

آخرین مطالب

» وخدا در همین نزدیکی هست ( 1398/4/1 )
» فقط ده دقیقه ( 1398/3/26 )
» طعم مرگ ( 1398/3/26 )
» رنگ دنیایی ( 1398/3/26 )
» حجاب ( 1398/3/24 )
» حجاب ( 1398/3/24 )
» آدم نمیدونه چی بگه .......... ( 1398/3/24 )
» الله ( 1398/3/24 )
» قلب ( 1398/3/24 )
» خدا ( 1398/3/24 )
» به به چه دکترای ما چه جوری پایان نامه میدن؟ ( 1398/3/24 )
» بدون شرح ( 1398/3/24 )
» اری ( 1398/2/27 )
» عشق گمشده ی نسل امروزی ( 1398/2/23 )
» a ( 1398/2/21 )
» در گوشی ( 1398/2/21 )
» بدون شرح ( 1398/2/19 )
» به نام خلق زیبایی ها ( 1387/2/19 )
» ده نکته کاربردی به دخترخانم‌های جویای همسر ( 1398/2/19 )
» سلام ( 1398/2/17 )
» بدون شرح ( 1398/2/14 )
» بدون شرح ( 1387/2/14 )
» محسن مخملباف قبل انقلاب و بعد انقلاب ( 1398/2/14 )
» عشق، حق مسلم ماست!(درِ گوشی با آقایان) ( 1398/2/13 )
» بچه هائی که بچه نیستند ( 1398/2/13 )
» زن می خواست جامعه را فتح کند برعکس شد ( 1398/2/13 )
» بدون شرح ( 1398/2/10 )
» بدون شرح ( 1398/2/10 )
» زمان ( 1398/2/10 )
» کثیف ( 1398/2/10 )
» بدون شرح ( 1392/2/3 )
» سنگر ( 1398/1/27 )
» مهدی جان ( 1392/1/26 )
 

لینکستان

نویسندگان

ADS

درباره ما